سکوت، ریشۀ آیین قریههامان بود
صدا، خلاف موازین قریههامان بود
میان سینۀ تاریخ، گُمنشان بودم
به پشت خانۀ ارباب پاسبان بودم
بهکاج همت یک نسل ریشهام تو شدی
بهبیستونی بنبست تیشهام تو شدی
تو از شهامت شمشیر خود سپاه شدی
شبیه شانۀ پامیر تکیهگاه شدی
تو از مساحت یکقطره رود آوردی
و از غیابت نسلی شهود آوردی
تو تیر و ماشه و کلک و تفنگمان … ادامه خواندن نجیب بارور
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.